محمد آرمينمحمد آرمين، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

گلهای زندگی ما

گل نازم 21 ماهگیت مبارررررررک...

چقد زود گذشت انگار همین دیروز بود که خدا تو فرشته ی نازو مهربونو به ما هدیه داد... خدایا نمی دونم چطور باید شکر این نعمت بزرگ و این موهبت الهی رو به جا بیارم ولی اینو می دونم که دست و زبانم قاصر است.... آرمین عزیز تر از جانم فقط می خوام اینو بدونی که من و بابایی عاشقتیم ، خیلی دوست داریم خیلی، اونقدر که نمی تونی تصور کنی... تو با قدم های کوچولوت یه دنیا نور و شادی و امید به زندگیمون آوردی ... وقتی تو اومدی دنیا واسمون رنگ دیگه ای گرفت. همه چیز زیبا شد.اون موقع بود که با تمام قلبم لبخند زندگی و حس کردم... تو بالاترین موهبتی هستی که خدا تا این لحظه به من وبابایی عطا کرده... پسر نازم از خدا می خوام به حق این لح...
23 فروردين 1390

شروع سال 90 بدون گیگی !!!

پسرک ناز و مهربونم از قبل عید با تحقیقات و مشورت با بزرگترا تصمیم گرفتم بعد عیداز شیر بگیرمت... از روز ۱۴ فروردین دیگه بهت شیر ندادم واسه همین خاله جونت هم اومد کمکم که بی تابی نکنی روز اول تا شب مشغول بازی کردن بودی و بهونه نگرفتی ... اما شب یهو یادت اومد و همش می گفتی مامان گیگی ... وقتی خوردی ودیدی تلخه خیلی دلم سوخت اولش صورت نازو کوچولوت و در هم کشیدی امابعد سریع رفتی روی تخت دراز کشیدی و به حساب خودت آماده ی شیر خوردن شدی و گفتی اووووووووووم به به...یعنی خیلی خوشمزه بود...خلاصه هر طوری بود با کمک بابایی و خاله جون حواستو پرت کردیمو به خیر گذشت..   بعد از اون هر موقع شیر می خواستی بهت می گفتم گیگی بد، اه اه....
18 فروردين 1390
1